گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تفسیر خسروی
جلد پنجم
[سوره الکهف [ 18 ]: آیات 53 تا 56



اشاره
مَّثَلٍ وَ کانَ
ِ
وَ رَأَي المُجرِمُونَ النّارَ فَظَنُّوا أَنَّهُم مُواقِعُوها وَ لَم یَجِدُوا عَنها مَصرِفاً [ 53 ] وَ لَقَد صَ رَّفنا فِی هذَا القُرآنِ لِلنّاسِ مِن کُل
الإِنسانُ أَکثَرَ شَیءٍ جَدَلًا [ 54 ] وَ ما مَنَعَ النّاسَ أَن یُؤمِنُوا إِذ جاءَهُمُ الهُدي وَ یَستَغفِرُوا رَبَّهُم إِلاّ أَن تَأتِیَهُم سُنَّۀُ الَأوَّلِینَ أَو یَأتِیَهُمُ
العَذابُ قُبُلًا [ 55 ] وَ ما نُرسِلُ المُرسَلِینَ إِلاّ مُبَشِّرِینَ وَ مُنذِرِینَ وَ یُجادِلُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِالباطِلِ لِیُدحِضُوا بِهِ الحَقَّ وَ اتَّخَذُوا آیاتِی وَ
اي کرّرنا « صَ رَّفنا » اي مکانا ینصرفون إلیه « مَصرِفاً » اي مخالطوها و واقعون فیها « مُواقِعُوها » 574- ما أُنذِرُوا هُزُواً [ 56 ] -قرآن- 1
-55- 14 -قرآن- 45 - اي مقابلا لحواسهم. -قرآن- 1 « قُبُلًا » إلّا إنتظار أن تأتیهم عذاب الاستیصال « إِلّا أَن تَأتِیَهُم » علی وجوه شتّی
53 - و مشرکین یا بزهکاران [و مرتکبین گناهان کبیره] آتش دوزخ را 197- 145 -قرآن- 188 - 91 -قرآن- 121 - قرآن- 81
مینگرند [که براي بلعیدن آنها زبانه میکشد و در جوش و خروش است] و یقین میکنند که در آن داخل و واقع خواهند شد و
از آن جاي برگشت و موضعی که براي رهائی از آن بآن جا پناه ببرند نخواهند یافت. 54 - و حقا که ما در اینکه قرآن براي
[منافع و مصالح] مردم هر گونه مثلی را بتکرار [و انواع مختلف] آوردهایم [تا در آنها تفکّر کنند و از آنها [ صفحه 358 ] پند
گیرند و عبرت یابند] ولی انسان کافر [بر حسب جبلّت ذاتی] از هر چیز بیشتر خواهان جدل است [و حاضر براي استماع حرف
حق نیست]. 55 - در اینکه هنگام که اسباب هدایت [یعنی رسول کریم و قرآن عظیم] براي اینکه مردم آمده است چیزي آنها
را از ایمان بخدا و طلب آمرزش از پروردگارشان باز نداشته است مگر اینکه منتظرند روش امم پیشین در باره آنها پیش آید
[یعنی بدون اینکه بدانند من حیث لا یشعرون عذاب استیصال و ریشه کن شدن آنها را فرا گیرد] یا اینکه عذاب رو در روي
آنها درآید و مقابل آنها واقع گردد [و آنها را نابود سازد- و تأویل آیه اینکه است که امتناع آنها از ایمان بمنزله کسی است
چنانکه مشرکین مانند همین را خواهان شدند و گفتند اللّهم « لانّهم لا یؤمنون حَتّی یَرَوُا العَذابَ الَألِیمَ » که طالب عذاب است
56 - ما پیامبران خودمان 628- إن کان هذا هو الحق من عندك فامطر علینا حجارة من السمآء أو ائتنا بعذاب ألیم] -قرآن- 592
را نفرستادیم مگر اینکه بفرمانبران مژده [ثواب و درجات] دهند و کافران و بزهکارانرا [از عقاب و درکات] بترسانند ولی
کسانیکه کفر آورده و حق را پردهپوشی میکنند [براي دفاع از مذاهبشان] در مقام مجادله و مناظره با پیمبران ما برمیآیند و
بوسیله باطل و سخنان پوچ و بیحاصل جدال میکنند براي اینکه حق را از مقرّ خودش بلغزانند و زایل سازند و بباطل هدر
سازند و آیات ما [یعنی قرآن کریم] را و آنچه براي ترسانیدن ایشان [از روز رستاخیز و عذاب یادآوري کرده] و نازل
نمودهایم بمسخره و استهزاء تلقّی میکنند [و ببازي و سخریّه میگیرند]. هر که بر شمع خدا آرد تفو || شمع کی میرد بسوزد
پوز او
[ [سوره الکهف [ 18 ]: آیات 57 تا 59
اشاره
وَ مَن أَظلَمُ مِمَّن ذُکِّرَ بِآیاتِ رَبِّهِ فَأَعرَضَ عَنها وَ نَسِیَ ما قَدَّمَت یَداهُ إِنّا جَعَلنا عَلی قُلُوبِهِم أَکِنَّۀً أَن یَفقَهُوهُ وَ فِی آذانِهِم وَقراً وَ إِن
تَدعُهُم إِلَی الهُدي فَلَن یَهتَدُوا إِذاً أَبَداً [ 57 ] وَ رَبُّکَ الغَفُورُ ذُو الرَّحمَۀِ لَو یُؤاخِذُهُم بِما کَسَ بُوا لَعَجَّلَ لَهُمُ العَذابَ بَل لَهُم مَوعِدٌ
[ 496 [ صفحه 359 - لَن یَجِ دُوا مِن دُونِهِ مَوئِلًا [ 58 ] وَ تِلکَ القُري أَهلَکناهُم لَمّا ظَلَمُوا وَ جَعَلنا لِمَهلِکِهِم مَوعِداً [ 59 ] -قرآن- 1
اي منجی و « مَوئِلًا » اي ثقلا « وَقراً » اي أغطیۀ جمع کنان. من کنّه یکنّه کنّا و اکنّه اي جعله فی کنّ و هو ما یحفظ الشیی « أَکِنَّۀً »
192- 138 -قرآن- 177 - 118 -قرآن- 128 - 12 -قرآن- 110 - اي لاهلاکهم. -قرآن- 1 « لِمَهلِکِهِم » ملجا. وأل یئل والا. نجا
تفسیر معانی:
اشاره
-57 و کیست ستمکارتر از آنکس که بآیات پروردگار خود [یعنی قرآن] موعظه شود [و بر ادلّه توحید یادآوري و تنبیه گردد]
و معذلک از آن رو برگرداند و آنچه [از معاصی مستحق عقاب] بدست او جاري گشته فراموش کند [و در عاقبت آنکارها
تفکّر ننماید] ما بر دلهاي [اینکه قبیل ستمکاران معرض از حق] پرده افکندیم تا نفهمند و تفقّه نکنند و در گوشهاي آنها
سنگینی قرار دادیم [تا نشنوند] و اگر آنها را دعوت بهدایت [و طریق رستگاري و دین اسلام کنی [با وجود اینکه هرگز
هدایت نخواهند شد. [کاشفی گوید: مراد جمعی از کفّار مکّهاند که علم حق بعدم ایمان ایشان متعلّق بود]. 58 - و پروردگار
تو آمرزنده [یعنی ساتر عیوب بندگان و بخشنده گناهان مؤمنان و پذیرنده توبه گناهکاران] و صاحب نعمت و رحمت بر خلق
است [و مهلت میدهد و تعجیل در عقوبت نمیفرماید، بلکه توبه کنند و رو بحق نمایند] اگر اراده مؤاخذه از گناهان آنها را
میداشت تعجیل در عذاب آنها مینمود [ولی [ صفحه 360 ] تعجیل نمیفرماید و بتأخیر میاندازد] بلکه براي آنها وقت و موعد
[معلوم و معینی] است [که روز قیامت یا روز بدر باشد] و در آنموعد هرگز پناه و گریزگاه و ملجأ و منجائی جز از خدا
نخواهند یافت. 59 - و اینکه شهرستانها و آبادیهاي [قوم عاد و ثمود و امثال آنها] بود که چون بخود ستم کردند [یعنی
بتکذیب پیمبران ما و انکار آیات ما پرداختند] ما هم براي معدوم ساختن و هلاك کردن آنها موعد [معلومی] قرار دادیم [که
تا آن وقت معین که مصلحت اقتضاي تأخیر آنرا مینمود أهل آنها همگی هلاك شدند]. [خلاصه آنکه پس چرا قریش عبرت
نگیرند و از شرك و نافرمانی دست برنمیدارند زیرا السعید من وعظ بغیره خوشبخت آنکسی است که از غیر خود پند بگیرد.
چنانکه رشید الدّین وطواط گوید: نیکبخت آنکسی بود که دلیل || آنکه نیکی در اوست بپذیرد دیگران را چو پند داده شود
|| او از آن پند بهره برگیرد - در آیات مذکوره اشاراتی است که باید متذکّر بود: [ 1] آنکه هر چند اسباب هدایت بتمامه
جمع شود ایمان خلق و اهتداء آنها بسته بهدایت و جذبات عنایات حضرت باریتعالی عزّ اسمه است چنانکه فرمود لو لا اللّه ما
اهتدینا و لا تصدّقنا و لا صلّینا یعنی اگر لطف خداي نبود ما رهنمائی نمیشدیم و تصدق نمیدادیم و نماز نمیگذاردیم. و جامی
گوید: سالکان بیکشش دوست بجائی نرسند || سالها گرچه در اینکه راه تک و پوي کنند [ 2] آنکه أهل باطل حق را باطل و
باطل را حق میبینند و اینکه از کوري دل و سخافت عقل آنهاست و لذا از روي جهل و گمراهی با پیمبران و اولیاء در [ صفحه
361 ] مقام مجادله برمیآیند و در باطل ساختن حقّ میکوشند و أمّا أهل حقّ مطیع و منقاد أنبیاء و اولیاء و تسلیم اوامر آنان
میشوند بدون اینکه لجاج و عنادي ظاهر سازند زیرا آنها بنور حق نظر میکنند و حق را حق میبینند و پیروي آن مینمایند و باطل
را باطل مینگرند و از آن دوري میگزینند و آیات خدا را جدّي تلقّی میکنند و شوخی و مسخره نمیپندارند و بآنچه أمر شده
عمل مینمایند و از آنچه نهی شده کناره میکنند. [ 3] آنکه رحمت خدا در دنیا مؤمن و کافر را شامل میشود و در برابر نافرمانی
آنها بوسیله قطع روزي و امثال آن در دنیا ایشان را مؤاخذه نمیکند و سزاي اعمالشان را بروز قیامت محوّل میفرماید که مؤمن
بثواب و کافر و مجرم بعذاب دچار خواهد شد، مگر اینکه ظلم کنند و بر خود و غیر خود ستم روا دارند در آنصورت در دنیا
مبتلاي بعذاب میشوند و اینکه فرمود و تلک القري أهلکناهم لمّا ظلموا یعنی فقط اینکه أهل دیار را هلاك کردیم [با اینکه
روش ما در دنیا مشمول رحمت براي مؤمن و کافر است] براي اینکه بکفر خودشان ظلم را هم ضمیمه کردهاند و سنّت ما
اینستکه بظالم مهلت ندهیم و در همین عالم او را بکیفر نیستی برسانیم و لذا پیغمبر گرامی فرمود الملک یبقی مع الکفر و لا
یبقی مع الظلم. و نیز فرمود صلّی اللّه علیه و آله اتّقوا دعوة المظلوم فانّه لیس بینها و بین اللّه حجاب یعنی از دعاي ستمدیده
بترسید زیرا بین دعاي او و بین خدا پردهاي نیست. و سعدي گوید: مها زورمندي مکن بر کهان || که بر یک نمط مینماند
جهان پریشانی خاطر دادخواه || براندازد از مملکت پادشاه خنک روز محشر تن دادگر || که در سایه عرش دارد مقرّ [
[ صفحه 362
[ [سوره الکهف [ 18 ]: آیات 60 تا 64
اشاره
وَ إِذ قالَ مُوسی لِفَتاهُ لا أَبرَحُ حَتّی أَبلُغَ مَجمَعَ البَحرَینِ أَو أَمضِ یَ حُقُباً [ 60 ] فَلَمّا بَلَغا مَجمَعَ بَینِهِما نَسِیا حُوتَهُما فَاتَّخَذَ سَبِیلَهُ فِی
البَحرِ سَرَباً [ 61 ] فَلَمّا جاوَزا قالَ لِفَتاهُ آتِنا غَداءَنا لَقَد لَقِینا مِن سَ فَرِنا هذا نَصَباً [ 62 ] قالَ أَ رَأَیتَ إِذ أَوَینا إِلَی الصَّخرَةِ فَإِنِّی نَسِیتُ
الحُوتَ وَ ما أَنسانِیهُ إِلاَّ الشَّیطانُ أَن أَذکُرَهُ وَ اتَّخَ ذَ سَبِیلَهُ فِی البَحرِ عَجَباً [ 63 ] قالَ ذلِکَ ما کُنّا نَبغِ فَارتَدّا عَلی آثارِهِما قَصَصاً
« أَو أَمضِ یَ حُقُباً » اي لا أزال فی السیر « لا أَبرَحُ » هو یوشع بن نون بن أفراثیم بن یوسف و قیل لعبده « لِفَتاهُ » 540- 64 ] -قرآن- 1 ]
اي سمکتهما « حُوتَهُما » اي مجمع البحرین « مَجمَعَ بَینِهِما » اي او اسیر زمانا طویلا و الحقب الدّهر و قیل ثمانون او سبعون سنۀ
اي « نَبغِ » اي سبیلا عجبا « عَجَباً » أَوَینا اي نزلنا » اي تعبا « نَ َ ص باً » السرب هو الذّهاب فی حدور و السّرب المکان المنحدر « سَرَباً »
اي یقصّان بمعنی یتتبّعان آثارهما « قَ َ ص صاً » اي فی الطریق الّذي جاءا فیه « عَلی آثارِهِما » اي فرجعا « فَارتَدّا » نبغی بمعنی نطلب
-351- 284 -قرآن- 342 - 262 -قرآن- 275 - 231 -قرآن- 251 - 136 -قرآن- 211 - 87 -قرآن- 114 - 12 -قرآن- 74 - تتبعا. -قرآن- 1
521 - روایت کرده - 476 -قرآن- 512 - 448 -قرآن- 459 - 413 -قرآن- 437 - 389 -قرآن- 405 - 369 -قرآن- 380 - قرآن- 363
[سعید بن جبیر از إبن عباس که گفت بمن خبر [ صفحه 363 ] داد ابیّ بن کعب که] روزي رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله
براي ما خطابه کرد و فرمود: [چون موسی علیه السّلام در بنی اسرائیل ظهور فرمود پس از هلاك قبطیان خداوند باو أمر فرمود
که قوم خود را بنعمات خداوندي یادآور شود و موسی خطبه بلیغهاي انشاد فرمود. و سپس یکی از حاضرین از موسی علیه
السّلام پرسید أعلم یعنی داناترین خلق کیست! موسی بپاسخ فرمود منم و چون اعلمیت را بخود نسبت داد و علم را بخدا نسبت
نداد مورد عقاب شد و باو وحی شد که مرا بندهاي است أعلم از تو در مجمع البحرین [و او خضر است] موسی عرض کرد
چگونه او را بدست آرم و بخدمت او رسم وحی شد که یک ماهی با خود بردار و بآنسوي برو تا محضر او را ادراك کنی و
لذا موسی با یوشع بن نون که شاگرد و تربیت شده او و خواهر زاده خودش بود و وصیّ بعد از او شد براي رسیدن بمجمع
البحرین [یعنی ملتقاي بحر أحمر و بحر الرّوم] رفتند و لذا خدا در اینکه آیات فرماید: 60 - و یاد آور هنگامیرا که موسی علیه
السّلام به فتاي خود [یعنی رفیق راه و شاگرد خدمتگزار خویش یوشع بن نون] گفت من لا زال و پیوسته طیّ طریق میکنم [و
راه دیگري نمیپیمایم] تا اینکه بمجمع البحرین [یعنی ملتقاي دو دریا] برسم هر چند طول دهر [ یا هفتاد و هشتاد سال] راه
بپیمایم [و از اینکه سفر رو نمیتابم تا او را بیابم]. 61 - و چون موقعیکه بمجمع یعنی محل اجتماع و التقاي بین دو دریا رسیدند
ماهی [نمک سود که براي خوراك خود برداشته بودند] بدریا رفت و راه خود را در دریا پیش گرفت که گوئی در خشگی
راه میپیماید [و یوشع که اینکه کیفیت عجیب را دید و موسی علیه السّلام در خواب بود] فراموش کرد که قضیّه ماهی را براي
موسی بیان کند [و اینکه خداوند فراموشی را بهر دو نسبت میدهد چنین گفتهاند که یوشع فراموش کرد موضوع ماهی را
بموسی خبر دهد و موسی هم فراموش کرده بود که در باره ماهی چیزي بیوشع بگوید زیرا باو وحی شده [ صفحه 364 ] بود در
همانجا که حوت یعنی ماهی از نظر شما ناپدید شود همانجا وصول بمطلوب و مکان آن بنده صالح است]. 62 - و چون [از
صخره محلّ ناپدید شدن ماهی که همانجا مجمع البحرین بود] تجاوز و عبور کرده و گذشتند [روز و شبی دیگر که راه رفتند
و صبح شد] موسی برفیق خود گفت صبحانه و ناشتائی را [یعنی ماهی نمک سود را] بیاور تا بخوریم زیرا حقّا از اینکه سفرمان
رنج و تعبی دیدهایم [و گرسنه و خسته شدهایم]. 63 - یوشع [بیاد قصه ماهی آمد] گفت بشما خبر دهم که چون بصخره و آن
سنگ بزرگ [در ملتقاي دو دریا] رسیدیم و آنجا فرود آمدیم من ماهی را از دست دادم [ یا آنجا فراموش کردم قصّه ماهی را
بیان کنم و در مقام عذر خواهی برآمده گفت] جز شیطان چیزي آن قضیّه را از یاد من نبرد که بشما یادآور شوم [زیرا اگر
همانجا بموسی تذکّر میداد موسی از آنجا دیگر حرکت نمیکرد و اینکه رنج راه و گرسنگی را متحمّل نمیشد] و گفت ماهی
راه خود را گرفت و بدریا رفت [و موسی چون اینکه بشنید گفت] عجبا و شگفتا از اینکه پیش آمد. 64 - موسی علیه السّلام
گفت اینکه [قضیهاي که از أمر ماهی بیان کردي و تذکر دادي] همان چیزي است که ما آنرا میطلبیم و در طلب آن بودیم
[یعنی همان محلّ ناپدید شدن ماهی محلّ ملاقات ما با خضر است] و بنابراین هر دو برگشتند و همان راهی که از آن آمده
بودند پیش گرفتند و أثر و نشانههاي خود را دنبال کردند [تا بصخرهاي که ماهی در آنجا بدریا رفته بود رسیدند].
[ [سوره الکهف [ 18 ]: آیات 65 تا 75
اشاره
فَوَجَ دا عَبداً مِن عِبادِنا آتَیناهُ رَحمَۀً مِن عِندِنا وَ عَلَّمناهُ مِن لَدُنّا عِلماً [ 65 ] قالَ لَهُ مُوسی هَل أَتَّبِعُکَ عَلی أَن تُعَلِّمَنِ مِمّا عُلِّمتَ
رُشداً [ 66 ] قالَ إِنَّکَ لَن تَستَطِیعَ مَعِیَ صَبراً [ 67 ] وَ کَیفَ تَصبِرُ عَلی ما لَم تُحِط بِهِ خُبراً [ 68 ] قالَ سَتَجِدُنِی إِن شاءَ اللّهُ صابِراً وَ لا
374 قالَ فَإِنِ اتَّبَعتَنِی فَلا تَسئَلنِی عَن شَیءٍ حَتّی أُحدِثَ لَکَ مِنهُ ذِکراً [ 70 ] فَانطَلَقا حَتّی إِذا - أَعصِ ی لَکَ أَمراً [ 69 ] -قرآن- 1
رَکِبا فِی السَّفِینَۀِ خَرَقَها قالَ أَ خَرَقتَها لِتُغرِقَ أَهلَها لَقَد جِئتَ شَیئاً إِمراً [ 71 ] قالَ أَ لَم أَقُل إِنَّکَ لَن تَستَطِیعَ مَعِیَ صَبراً [ 72 ] قالَ لا
تُؤاخِذنِی بِما نَسِیتُ وَ لا تُرهِقنِی مِن أَمرِي عُسراً [ 73 ] فَانطَلَقا حَتّی إِذا لَقِیا غُلاماً فَقَتَلَهُ قالَ أَ قَتَلتَ نَفساً زَکِیَّۀً بِغَیرِ نَفسٍ لَقَد جِئتَ
آتَیناهُ رَحمَۀً » [ 72 [ صفحه 365 - 499 قالَ أَ لَم أَقُل لَکَ إِنَّکَ لَن تَستَطِیعَ مَعِیَ صَبراً [ 75 ] -قرآن- 1 - شَیئاً نُکراً [ 74 ] -قرآن- 1
اي علما « رُشداً » و علّمناه من عندنا علما لا ینال إلّا بتوفیقنا و هو علم الغیب « وَ عَلَّمناهُ مِن لَدُنّا عِلماً » هی الوحی و النّبوّة « مِن عِندِنا
وَ لا تُرهِقنِی » اي شیئا عظیما و الإمر الداهیۀ العظیمه « شَیئاً إِمراً » اي ما لم تختبره و الخبر هو الاختبار « ما لَم تُحِط بِهِ خُبراً » ذا رشد
اي و لا تغشّنی و لا تکلّفنی و لا تحملنی عسرا من أمري بالمضایقۀ و المؤاخذة فان ذلک یعسّر علی متابعتک. - « مِن أَمرِي عُسراً
355 رهق یرهق رهقا. اذا غشیه - 276 -قرآن- 317 - 217 -قرآن- 261 - 172 -قرآن- 189 - 92 -قرآن- 164 - 33 -قرآن- 56 - قرآن- 1
[ 12 [ صفحه 366 - اي طاهرة. -قرآن- 1 « زَکِیَّۀً » . بقهر و ارهقه مثله. مثل ردفته و أردفته
تفسیر معانی:
اشاره
-65 [در آنجا موسی و رفیق راهش یوشع] ببندهاي از بندگان ما مصادف شدند و او را یافتند [که بر روي صخره ایستاده و نماز
میگذارد و او خضر علیه السّلام بود] که ما رحمت و نعمتی [که نبوّت و وحی یا بقولی طول عمر باشد] از جانب خودمان باو
- عطا کردهایم و علمی [یعنی علم غیب] را از خودمان باو آموختهایم [یعنی علم لدنّی که از غیر خدا نتوان آن را آموخت]. 66
[موسی بخضر] گفت آیا [اجازه میدهی] من مصاحبت کنم ترا و پیرو تو باشم براي اینکه از آنچه از علوم صاحب رشد [یعنی
علومی که مبنی بر رشد باشد و مرا در امور دینیه و باطنیّه ارشاد کند] بتو آموخته شده است بمن بیاموزي. 67 - [خضر بپاسخ
موسی] گفت همانا تو هرگز توانائی بصبر در مصاحبت و معیّت مرا نخواهی داشت [یعنی بر تو سنگین است که شکیبا باشی
در آنچه از کردار من مینگري زیرا موسی ظواهر امور را میگرفت و خضر بعلم لدنّی ببواطن امور حکم میکرد چنانکه در آیه
بعد فرماید]: 68 - چگونه تو صبر میکنی بر آنچه علم و اطلاع تو بر آن احاطه ندارد [یعنی چگونه شکیبا خواهی بود بر آنچه
ظاهرش در نزد تو منکر و زشت است و بباطن و حقیقت آن عارف و آگاه نمیباشی]. 69 - [موسی علیه السّلام] گفت اگر خدا
بخواهد اینک مرا شکیبا خواهی یافت و در آنچه بمن أمر دهی نافرمانی نخواهم کرد و ترا مخالفت نخواهم نمود. 70 - [خضر
علیه السّلام] گفت بنابراین چون مرا پیروي و مصاحبت کنی بایستی از چیزي [و کاري که من میکنم و] بنظر تو زشت میآید و
بباطن آن دانا نیستی] از من پرسشی نکنی تا خودم ببیان و تفسیر آن مبادرت کنم [و ترا از جهت آن با خبر سازم]. 71 - پس از
آن موسی و خضر علیه السّلام حرکت کردند [و بر ساحل دریا میرفتند] تا آنکه [کشتی رسید] و در کشتی سوار شدند [و چون
در کشتی [ صفحه 367 ] نشستند خضر] کشتی را سوراخ کرد [و بآن شکاف داد و آب داخل کشتی شد و موسی با لباس خود
آن شکاف را گرفته] گفت آیا کشتی را سوراخ کردهاي که أهل کشتی را غرق کنی حقّا که کار بزرگ و أمر شگفت و
شنیعی مرتکب شدي. 72 - [خضر علیه السّلام] جواب داده گفت [آیا موقعی که پیروي و مصاحبت مرا تقاضا کردي] بتو
نگفتم تو طاقت و استطاعت در صبر بهمراهی و معیّت مرا نداري! 73 - [موسی بیاد شرط ابتدائی خود افتاده و از راه پوزش]
گفت [آن سخن از خاطرم رفته بود] مرا بفراموشکاریم مؤاخذه مکن و بر من در کارم [یعنی در اینکه مصاحبت و رفاقت]
سخت مگیر و امر را بر من دشوار مفرما. 74 - لذا باز بحرکت آمدند [و چون از کشتی پیاده شدند] میرفتند تا بپسرکی جوان
برخورد کردند [که مشغول بازي با کودکان بود] و خضر او را بکشت [باز اینکه عمل بر موسی سخت آمد و] گفت آیا نفس
پاك و بیگناهی را کشتی! بدون اینکه او کسی را کشته باشد [و مستحق قصاص باشد] حقّا که کار منکر بسیار زشتی را
مرتکب گشتی. 75 - [خضر باز یادآور شده] گفت بتو نگفتم که قدرت و استطاعت صبر در همراهی و معیّت مرا هرگز
نخواهی داشت! صاحب مجمع البیان ره گوید: اگر گفته شود چگونه ممکن است پیمبري از موسی علیه السّلام در زمان
خودش أعلم باشد گوئیم جایز است که خضر علیه السّلام مخصوص بعلمی باشد که متعلّق باداء و ابلاغ نباشد و موسی اینکه
علم فقط را از او طلب نموده است هر چند موسی در علومی که از جانب خداي تعالی مأمور باداء بوده است از او أعلم باشد و
از امام صادق علیه السّلام روایت میکند که فرموده کان عنده علم لم یکتب لموسی فی الالواح و کان موسی علیه السّلام یظنّ
أنّ جمیع الأشیاء الّتی یحتاج إلیها فی تابوته و أنّ جمیع العلم رکّبت فی الالواح یعنی [ صفحه 368 ] خضر علیه السّلام را علمی
بود که در الواح موسی مکتوب نبود و موسی علیه السّلام میپنداشت تمام چیزهائی که بآن نیازمند است در صندوق اوست و
تمام علم براي او در الواح مندرج است. و صاحب تفسیر روح البیان گوید: علماء گفتهاند آموختن موسی علیه السّلام آنچه را
که متعلّق بأحکام شریعت او نباشد و از اسرار علوم خفیّه باشد با نبوّت و صاحب شریعت بودن موسی علیه السّلام منافاتی ندارد
و خداوند باو أمر فرمود که اینکه اسرار را از خضر بیاموزد. و نیز گوید تعلیم و تربیت خضر موسی را از جمله تعلیم و تربیت
کامل نسبت باکمل است. و خضر بموسی علیه السّلام گوید اي موسی تو داراي علمی هستی که خدایت آموخته است و من
هم داراي علمی هستم که خدا بمن آموخته است و اینکه خداوند بموسی أمر فرمود رجوع بخضر علیه السّلام کند مراد اثبات
اعلمیّت خضر است در علمی از علوم خاصه نه در تمام علوم چنانکه اجماع امّت بر اینستکه پیمبر ما صلّی اللّه علیه و آله أعلم و
أفضل خلایق است علی الاطلاق و معذلک خود او فرماید أنتم أعلم فی امور دنیاکم شما در امور دنیاي خودتان داناتر هستید.
قتاده گفته است: [لو کان أحد مکتفیا من العلم لا کتفی نجیّ اللّه موسی و لکنه قال: هل اتّبعک ... الخ] یعنی اگر کسی اکتفاي
بعلمی که دارد مینمود نجات یافته خدا موسی اکتفا میکرد و لکن اکتفا نکرد و گفت آیا اذن میدهی که ترا پیروي کرده و از
علم خدا داد تو بیاموزم ... الخ].
[ [سوره الکهف [ 18 ]: آیات 76 تا 82
اشاره
قالَ إِن سَأَلتُکَ عَن شَیءٍ بَعدَها فَلا تُصاحِبنِی قَد بَلَغتَ مِن لَدُنِّی عُذراً [ 76 ] فَانطَلَقا حَتّی إِذا أَتَیا أَهلَ قَریَۀٍ استَطعَما أَهلَها فَأَبَوا أَن
یُ َ ض یِّفُوهُما فَوَجَ دا فِیها جِ داراً یُرِیدُ أَن یَنقَضَّ فَأَقامَهُ قالَ لَو شِئتَ لاتَّخَذتَ عَلَیهِ أَجراً [ 77 ] قالَ هذا فِراقُ بَینِی وَ بَینِکَ سَأُنَبِّئُکَ
بِتَأوِیلِ ما لَم تَستَطِع عَلَیهِ صَبراً [ 78 ] أَمَّا السَّفِینَۀُ فَکانَت لِمَساکِینَ یَعمَلُونَ فِی البَحرِ فَأَرَدتُ أَن أَعِیبَها وَ کانَ وَراءَهُم مَلِکٌ یَأخُذُ
661 فَأَرَدنا أَن یُبدِلَهُما - کُلَّ سَفِینَۀٍ غَصباً [ 79 ] وَ أَمَّا الغُلامُ فَکانَ أَبَواهُ مُؤمِنَینِ فَخَشِینا أَن یُرهِقَهُما طُغیاناً وَ کُفراً [ 80 ] -قرآن- 1
رَبُّهُما خَیراً مِنهُ زَکاةً وَ أَقرَبَ رُحماً [ 81 ] وَ أَمَّا الجِ دارُ فَکانَ لِغُلامَینِ یَتِیمَینِ فِی المَدِینَۀِ وَ کانَ تَحتَهُ کَنزٌ لَهُما وَ کانَ أَبُوهُما
صالِحاً فَأَرادَ رَبُّکَ أَن یَبلُغا أَشُدَّهُما وَ یَستَخرِجا کَنزَهُما رَحمَۀً مِن رَبِّکَ وَ ما فَعَلتُهُ عَن أَمرِي ذلِکَ تَأوِیلُ ما لَم تَسطِع عَلَیهِ صَبراً
استَطعَما » اي قد وجدت عذرا من قبلی لما خالفتک ثلاث مرّات « قَد بَلَغتَ مِن لَدُنِّی عُذراً » [ 381 [ صفحه 369 - 82 ] -قرآن- 1 ]
فَخَشِینا أَن یُرهِقَهُما طُغیاناً وَ » اي ساخبرك « سَأُنَبِّئُکَ » اي یرید أن یسقط « یُرِیدُ أَن یَنقَضَّ » اي طلبوا إلیهم ان یطعموهم « أَهلَها
-37- اي فخفنا ان یغشاهما بالعقوق متجاوزا الحدّ کفرا بنعمتهما علیه. رهقه اي غشیه و الطغیان تجاوز الحدّ -قرآن- 1 « کُفراً
اي أحسن « 10 [ صفحه 370 ] مِنهُ زَکاةً - خَیراً -قرآن- 1 » 267- 207 -قرآن- 220 - 171 -قرآن- 191 - 115 -قرآن- 147 - قرآن- 96
اي یبلغا غایۀ « أَن یَبلُغا أَشُدَّهُما » الرحیم و الرحم القرابۀ « رُحماً » منه طهارة. یقال خیر بدل أخیر و شرّ بدل اشرّ طلبا للأفصح
- 97 -قرآن- 123 - 16 -قرآن- 89 - اي لم تستطع. استطاع و اسطاع بمعنی قدر. -قرآن- 1 « لَم تَسطِع » عن رأیی « عَن أَمرِي » نموهما
212- 186 -قرآن- 198 - -149 قرآن- 172
تفسیر معانی:
اشاره
-76 [موسی بپاسخ خضر علیه السّلام] گفت اگر از تو چیزي بعد از اینکه مرّه سؤال کنم دیگر با من مصاحبت و همسفري
مکن زیرا حقّا تو از جانب من عذرخواهی داشت [یعنی چون سه بار مخالفت کنم هر آینه در ترك صحبت من معذور باشی].
روایت شده است که چون رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله اینکه آیه را تلاوت نمود فرمود خدا رحمت کند برادرم موسی را
که حیا کرد هرگاه صبر میکرد هزار گونه از اینکه عجایب میدید. 77 - پس [از اینکه شرط] براه افتادند و بقریه یا آبادي
رسیدند و أهل آن شهر را یافتند و از أهل آن شهر طعام خواستند. [کاشفی گوید: و أهل دیه چون شب شدي دروازه در
بستندي و براي هیچ کس نگشادندي نماز شام موسی و خضر بدان دیه رسیدند و خواستند که بدیه در آیند کسی دروازه را
نگشود و أهل دیه را گفتند اینجا غریب رسیدهایم گرسنه نیز هستیم چون در دیه ما را جاي ندادید باري طعام جهت ما
بفرستید] أهل ده امتناع کردند از اینکه آنها را پذیرائی و مهمانی کنند [ایشان گرسنه بیرون ده بودند بامداد در نواحی ده
دیواري یافتند که [بجهتی مایل شده] و میخواست بیفتد و خضر آنرا [تعمیر کرده] برپا داشت [که ساقط نشود] موسی گفت
[أهل اینکه ده ما را جاي ندادند و طعام نیز نفرستادند پس چرا دیوار ایشان را تعمیر کردي] اگر میخواستی اینکه کار را بکنی
میخواستی براي اینکار مزد و اجرتی بگیري [که ما غذائی بخریم و سدّ جوعی بکنیم]. 78 - [خضر چون از موسی اینکه بشنید]
گفت اینک [وقت] جدائی بین [ صفحه 371 ] من و تست [یعنی اینکه گفتی سبب جدائی بین من و تست] و اکنون ترا از تأویل
و تفسیر آنچه را که قدرت و استطاعت صبر [بر پرسش نکردن از آنرا] نداشتی باخبر میسازم. 79 - امّا کشتی [که آنرا سوراخ
کرده و شکافتم سبب شکافتن آن اینکه بود که آن کشتی] متعلّق بفقراء و ضعفائی بود [که چیزیکه کفاف معیشت آنها را
بدهد نداشتند] و با اینکه کشتی در دریا کار میکردند [و بآن زندگی خود را میگذرانیدند] و در جلوي راه آنها پادشاهی بود
که هر کشتی [صحیح و بی عیبی را] غصب میکرد [و بستم و جور از آنها میگرفت] و من خواستم آنرا معیوب سازم [که پادشاه
عیب آنرا که دید در آن طمع نکند و آنرا رها کند و پس از رهائی از دست پادشاه بوسیله تخته چوبی آنرا مرمّت کنند و بکار
خود ادامه دهند]. [در مثنوي گوید: گر خضر در بحر کشتی را شکست || صد درستی در شکست خضر هست ظاهر کارش
تخریب و باطن عملش تعمیر است]. 80 - و امّا پسر جوان [که او را کشتم براي اینکه کشتم که کافر بود] و پدر و مادرش مقرّ
بتوحید و یگانگی خدا بودند و ترسیدیم که او والدین خود را وادار و مکلّف بکفر و سرکشی کند [یعنی در أثر محبّت بآن
پسر پس از ایمان کافر شوند و بعد از هدایت بگمراهی افتند]. 81 - و اراده کردیم که بآن پدر و مادر فرزندي بعوض او دهیم
که طاهرتر و پاکتر از حیث گناه باشد و از آن پسر مقتول رحمت و احسانش نسبت بوالدین بیشتر باشد [و در حدیث آمده
است که خداوند بجاي آن پسر دختري بآنها داد که پیمبري از پیمبران او را تزویج کرد و هفتاد پیمبر از او بوجود آمدند. و
مستطرف گفته است که پدر و مادر او روز تولّد او خوشحال و روز قتل او [ صفحه 372 ] اندوهگین شدند و اگر باقی مانده
بود هلاك آنها بدست او بود پس باید آدمی راضی بقضاء خدا باشد زیرا قضاي الهی براي مؤمن بهتر از قضاي خودش براي
خویشتن است، و اي فرزند آدم آنچه خدا قضا کند و تو را خوش نیاید و مکروه طبع تو باشد بهتر از آنچیزیست که قضا کند و
تو از آن خشنود باشی و ترا خوشآیند باشد. آن پسر را کش خضر ببرید حلق || سرّ آنرا در نیابد عام خلق آنکه بخشد جان
اگر بکشد رواست || نائب است و دست او دست خداست بس عداوتها که آن یاري بود || بس خرابیها که معماري بود چه
بسیار دشمنی که در حقیقت دوستی است و چه بسیار دشمنی که در باطن دوستی است و همچنین بالعکس و انتفاع آدمی بعدا
هویدا میگردد. و آنکس که با تو مشاجره کند و عیوب ترا یادآوري کند سودش از رفیق مداهنهکاري که عیوب ترا پنهان دارد
و نگوید بیشتر است. در مثنوي است: در حقیقت دوستانت دشمنند || که ز حضرت دور و مشغولت کنند در حقیقت هر عدو
داروي تست || کیمیا و نافع و دلجوي تست که از او اندرزگیري در خلا || استعانت جوئی از لطف خدا 82 - و أمّا دیوار
[علّت تعمیر و برپاداشتن آن اینکه بود] که آن متعلّق بدو پسر یتیمی بود که در شهر [ساکن بودند] و زیر آن دیوار گنجی براي
آنها [ذخیره شده] بود و پدر آن دو پسر مردي صالح [نیکوکار أمین] بود و پروردگار تو اراده کرد [و أمر بتسویه و تعمیر دیوار
فرمود] تا آن دو یتیم بحدّ رشد خودشان برسند [و نفع خود را بشناسند و مال خود را حفظ کنند یعنی بزرگ شوند و بعقل
برسند] و گنج خود را بیرون بیاورند [و آنچه من کردم] رحمت و نعمتی از جانب پروردگار تو بود [یعنی باین کارها مساکین
و والدین غلام و دو یتیم را مورد رحمت و مهربانی خود قرار داده] و من از پیش [ صفحه 373 ] خود نکردم [بلکه فقط بأمر
خدا و بکشف علمی بود که از جانب حق تعالی براي من گردید] و آنچه گفتم تأویل و تفسیر اینها بود که تو بر آن قدرت و
استطاعت صبر و شکیبائی نداشتی [و مشاهده و رؤیت آن بر تو سنگین و مورد انکار تو گردید]. أوّلا در موضوع گنج مزبور
که در زیر دیوار چه بوده است مفسّرین را اقوالی است بعضی گفتهاند دفینهاي از زر و سیم بوده است و بعضی گفتند لوحی
بوده که بر آن مواعظی نوشته است و جمع بین أقوال حدیثی است که أبو الدرداء از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله روایت
کرده و از إبن عباس و حسن نیز روایت گردیده است و از حضرت أبی عبد اللّه امام صادق علیه السّلام نیز مروي است که
گنج مذکور لوحی بوده است از طلا و بر آن اینکه کلمات مرقوم و مکتوب بوده است: [عجبت عجبا لمن یؤمن بالقدر کیف
یحزن عجبا لمن أیقن بالرزق کیف یتعب عجبا لمن أیقن بالموت کیف یفرح عجبا لمن یؤمن بالحساب کیف یغفل عجبا لمن
رأي الدّنیا و تقلّبها باهلها کیف یطمئن إلیها عجبا لمن یؤمن بالنار کیف یضحک لا إله إلّا اللّه محمّد رسول اللّه [و فی الجانب
الاخر مکتوب] أنا اللّه لا إله إلّا أنا وحدي لا شریک لی خلقت الخیر و الشرّ فطوبی لمن خلقته للخیر و اجریته علی یدیه و الویل
لمن خلقته للشرّ و اجریته علی یدیه. یعنی عجبا از کسیکه ایمان بقدر دارد [یعنی تمام کارها بقضاي خداي تعالی و تقدیر
اوست] چگونه اندوهناك میشود. عجبا از کسیکه ایمان بروزي دارد [یعنی روزي مقسوم است و خداي تعالی روزيدهنده هر
کسی است] چگونه خود را در تحصیل آن برنج و تعب میافکند عجبا از کسیکه ایمان بمرگ دارد [یعنی بزودي میمیرد و
مرگ حقّ است] چگونه فرحناك میشود یعنی باین زندگانی کم و کوتاه خوشحال است- عجبا از کسیکه ایمان بحساب دارد
[یعنی میداند که خداي تعالی حساب هر کم و زیادي را میکشد] چگونه غفلت دارد [یعنی از آن غافل است و بزیاد کردن [
صفحه 374 ] مال و منال دنیوي اشتغال دارد]. عجبا از کسیکه دنیا و زیر و رو شدن آنرا براي أهل دنیا دیده است چگونه بآن
مطمئن و دلگرم میگردد. عجبا از کسیکه ایمان بآتش دوزخ دارد چگونه میخندد- معبودي جز خداي یکتا نیست محمّد پیامبر
خداست [و در روي دیگر آن لوح نوشته بود بنا بنقل بعض اخبار] من خدایم که جز من معبودي نیست- یکتایم و شریکی
براي من نیست خوبی و بدي را آفریدم پس خوشا بحال کسیکه او را براي خوبی آفریدم و خیر را بدستهاي او جاري ساختم و
بدا بحال کسیکه او را براي شرّ ساختم و شرّ را بدستهاي او جاري نمودم. انتهی نقل از تفسیر مجمع البیان و روح البیان]. ثانیا-
از حضرت أبی عبد اللّه امام صادق مروي است که بین آندو پسر و بین آن پدر صالح هفت پشت پدران بوده است و فرمود
همانا خداوند بخوبی و صلاحیت مرد مؤمن از فرزندش و فرزند فرزندش و أهل خانهاش و خانههاي اطرافش را اصلاح
میفرماید و همواره بواسطه کرامتی که او را در درگاه الهی است آنها در حفظ خداوند خواهند بود. ثالثا- روایت شده است
که چون موسی خواست از خضر جدا شود خضر باو گفت اگر صبر پیشه میکردي هزار مورد با شگفتتر از آنچه دیدي بتو
نشان میدادم لذا موسی بگریست و باو گفت یا نبیّ اللّه مرا وصیّتی کن خضر فرمود: [ 1] دانش را براي اینکه میاموز که آنرا
براي مردم نقل کنی بلکه آنرا براي اینکه بیاموز که بآن عمل کنی و بدان که هر کس بعلمش عمل نکند در نقل و حدیث آن
براي مردم براي او فایدهاي نیست بلکه سود آن بغیر خودش عاید میگردد. [ 2] نفّاع باش و ضرّار مباش یعنی سود تو بسیار
3] بشّاش باش و عبوس غضّاب مباش یعنی همیشه بسیار خوشرو باش ] [ بمردم برسد و زیان زیاد تو بمردم نرسد. [ صفحه 375
و ترشرو و خشمناك جلوه مکن. [ 4] زنهار از لجاجت دوري گزین و در غیر حاجت قدم مزن. [ 5] تا أمر شگفتآور نبینی
مخند و گناهکاران را پس از پشیمانی بگناهان آنها نکوهش مکن. [ 6] تا زنده هستی بر گناه خود گریان باش. [ 7] کار امروز
بفردا میفکن. [ 8] همّ خود را مصروف کار معاد کن. [ 9] در آنچه بکار نمیآید صرف وقت مکن. [ 10 ] از ترس کسیکه از او
مطمئن هستی در امان مباش و از امان کسیکه از او ترسانی نومید مباش. [ 11 ] در امور ظاهر خود تدبّر کن و از احسانی که در
توانائی تست خودداري مکن. موسی علیه السّلام باو گفت- حقّا که وصیّت را ادا کردي خداوند نعمت خود را بر تو تمام
گرداند و رحمت او ترا فراگیرد و از دشمن خود تو را حفظ کند. سپس خضر باو گفت تو هم یا موسی مرا وصیّتی کن موسی
باو فرمود- زنهار از خشم دوري کن مگر براي خدا غضب کنی و دنیا را دوست مدار که ترا از ایمان بدر کند و بکفر درآورد.
خضر علیه السّلام باو گفت تو هم وصیّت را رسانیدي خداوندت بر طاعت خود یاریت فرماید و در فرمان خود ترا خوشدل
سازد و ترا طرف محبّت خلق قرار دهد و از فضل خود بر تو گشایش دهد موسی گفت آمین [ترجمه نقل از روح البیان]. [
[ صفحه 376
[ [سوره الکهف [ 18 ]: آیات 83 تا 88
اشاره
شَّیءٍ سَبَباً [ 84 ] فَأَتبَعَ سَبَباً
ِ
وَ یَسئَلُونَکَ عَن ذِي القَرنَینِ قُل سَأَتلُوا عَلَیکُم مِنهُ ذِکراً [ 83 ] إِنّا مَکَّنّا لَهُ فِی الَأرضِ وَ آتَیناهُ مِن کُل
85 ] حَتّی إِذا بَلَغَ مَغرِبَ الشَّمسِ وَجَ دَها تَغرُبُ فِی عَینٍ حَمِئَۀٍ وَ وَجَ دَ عِندَها قَوماً قُلنا یا ذَا القَرنَینِ إِمّا أَن تُعَذِّبَ وَ إِمّا أَن تَتَّخِذَ ]
492 وَ أَمّا مَن آمَنَ وَ عَمِلَ - فِیهِم حُسناً [ 86 ] قالَ أَمّا مَن ظَلَمَ فَسَوفَ نُعَذِّبُهُ ثُمَّ یُرَدُّ إِلی رَبِّهِ فَیُعَذِّبُهُ عَذاباً نُکراً [ 87 ] -قرآن- 1
القرن قرن الشاة و غیرها و قرون الشعر « ذِي القَرنَینِ » 108- صالِحاً فَلَهُ جَزاءً الحُسنی وَ سَنَقُولُ لَهُ مِن أَمرِنا یُسراً [ 88 ] -قرآن- 1
ّ
ِ
وَ آتَیناهُ مِن کُل » اي بسطنا یده فی الإرض و ملکناه حتّی استولی علیها و قام بمصالحها « مَکَّنّا » [ الذوائب [دو گیسوي طرفین سر
اي وسیلۀ توصله إلیه من العلم و القدرة- و کلّ ما وصل شیئا إلی شیء فهو سبب یقال للطریق و للحبل و للباب سبب « شَیءٍ سَبَباً
19 -قرآن- - اي منکرا غیر معهود. -قرآن- 1 « نُکراً » اي عین ذات حماة و هو الطین الأسود المبتل بالماء « حَمِئَۀٍ » اي فاتّبع « فَأَتبَعَ »
442- 378 -قرآن- 434 - 355 -قرآن- 368 - 217 -قرآن- 343 - -101-91 قرآن- 176
تفسیر معانی:
اشاره
-83 و از تو [ یا محمّد یهودان یا قریش بتلقین یهودان براي آزمایش تو] از [قصّه و داستان] ذي القرنین پرسش میکنند بگو
اینک براي شما داستان او را میخوانم [و ذکري از او مینمایم]. 84 - همانا ما باو قدرت و تمکّن و بسط ید در زمین دادیم [یعنی
سیر در زمین را براي او آسان ساختیم که بهر جا بخواهد دست بیابد و مستولی شود] و [ صفحه 377 ] از هر چیزي سببی و
وسیلهاي باو عطا کردیم [و موجبات پیشرفت کار او را از هر جهت فراهم ساختیم]. 85 - بنابراین او سببی از آن اسباب را [که
رفتن بطرف باختر بود] دنبال کرد و راه واحدي را در سلوك خود پیش گرفت. 86 - تا هنگامیکه بمحلّ غروب و موضع
ناپدید شدن خورشید رسید [که وراء آن در طرف باختر آبادي و معمورهاي در زمین نبود و تمامی بحر محیط بود] و خورشید
را چنین یافت که گوئی در چشمه و دریاي آب جوشانی فرو میرود [زیرا هر کس در ساحل دریا باشد چنین میپندارد که
خورشید در آب فرومیرود چنانکه اگر در بیابان وسیعی باشد گمان میکند که در خاك گرم فرو میرود] و در نزد آن دریا
[یعنی بر ساحل محیط غربی] مردمی را یافت [که ساکن آن محل بودند و بتپرست بودند]. 87 - ما گفتیم [یعنی الهام کردیم
که] اي ذا القرنین [ترا در باره آن قوم مختار ساختیم] که یا با آنها از در جنگ و جدال و کشتار درآیی و آنها را معذّب سازي
و یا در باره آنها راه خوبتري پیشگیري [یعنی آنها را اسیر سازي و بعد از اسارت آنانرا براه راست توحید هدایت کنی و از
کوري جهل و ضلالت برهانی و یا از آنها درگذري و عفوشان نمائی]. 88 - ذو القرنین گفت أمّا هر کس که بخود ستم نمود
یعنی بشرك باقی ماند [و اصرار بر کفر داشت و ایمان نیاورد] ما [یعنی من و لشگریانم و پیروانم] او را میکشیم و معذّب
میسازیم و پس از آنکه [بمیرد] و بپروردگار خود برگردد خداوند هم او را بعذاب بدتر و سختتري [که مانند آن در قدرت
کسی نباشد یعنی عذاب دوزخ] معذب خواهد ساخت [و آن سختتر از عذاب کشته شدن در دنیاست]. از علیّ بن أبی طالب
علیه السّلام مروي است که ذو القرنین مردي بود صالح که خدا را دوست داشت و خدا هم او را دوست داشت خیرخواه
خداپرستان [ صفحه 378 ] بود و خدا هم خیرخواه او بود قوم خود را بتقوي و ترس از خدا امر کرد آنها ضربتی با شمشیر بر
قرن او یعنی بر سرش وارد ساختند و مدّتی که خدا خواسته بود از آنمردم غایب شد سپس بسوي آنها برگشت و باز آنها را
بسوي خدا دعوت نمود و ضربت شمشیري بار دیگر بر قسمت دیگر یعنی قرن دیگرش زدند و فرمود [فذلک قرناه و فیکم
مثله] و اینکه است معنی دو قرن او که ذوا القرنین شد و در بین شما مردم یعنی مسلمانان هم مانند او هست [پایان حدیث] و
صاحب مجمع البیان گوید: [فیکم مثله یعنی نفسه علیه السّلام] یعنی در بین شما هم مثل او هست یعنی مقصود حضرت خودش
بود. و صاحب روح البیان در تفسیر خود گوید: [کما سمی علیّ بن أبی طالب رضی اللّه عنه بذي القرنین لما کان شبّحتان فی
قرنی رأسه إحداهما من عمرو بن عبد ود و الثانیۀ من إبن ملجم لعنه اللّه. یعنی همچنانکه علیّ بن أبی طالب علیه السّلام نیز
بذي القرنین نامیده شد براي دو شکاف که در دو طرف سر او واقع شد یکی از عمرو بن عبد ودّ [در جنگ احزاب و خندق] و
دوّمی از پسر ملجم مرادي لعنه اللّه [در محراب عبادت] و در وجه تسمیه او بذي القرنین اقوالی ذکر شده از آن جمله است
اینکه چون او بدو قرن شمس یعنی مشرق و مغرب رسید از اینجهت باین نام نامیده شد.
[ [سوره الکهف [ 18 ]: آیات 89 تا 92
اشاره
ثُمَّ أَتبَعَ سَبَباً [ 89 ] حَتّی إِذا بَلَغَ مَطلِعَ الشَّمسِ وَجَ دَها تَطلُعُ عَلی قَومٍ لَم نَجعَل لَهُم مِن دُونِها سِتراً [ 90 ] کَ ذلِکَ وَ قَد أَحَطنا بِما
89 - و أمّا کسیکه ایمان آورد و کردار شایسته بجاي آرد براي [ 222 [ صفحه 379 - لَدَیهِ خُبراً [ 91 ] ثُمَّ أَتبَعَ سَبَباً [ 92 ] -قرآن- 1
او مزد و ثواب نیکوئی خواهد بود- و با او بگفتار نیکوئی گفتگو خواهیم کرد و او را بأمر سهل و آسانی فرمان خواهیم داد [و
بکفر گذشتهاش مؤاخذه نخواهیم نمود]. سپس ذو القرنین راه دیگري پیش گرفت [تا بموضع طلوع آفتاب برسد و او را بخاور
زمین برساند]. 90 - تا موقعیکه بمحل طلوع آفتاب [یعنی ابتداي آبادیهاي جانب مشرق] رسید و چنین یافت که خورشید بر
مردمی طالع میشود که ما براي آنها از حفظ آفتاب ساتر و حاجتی قرار نداده بودیم [یعنی در آن زمین نه کوهی بود و نه بنائی
و نه درختی زیرا بناء و ساختمان در آنجا پایدار نمیشد و چون آفتاب طلوع میکرد پناه بآب و زیر زمینها میبردند و چون
غروب میکرد بیرون آمده و بکار میپرداختند. [و أبی بصیر از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده است که آنان علم بصنعت
ساختمان خانه نداشتند]. 91 - بهمان شکل [یعنی همان حکمی که در مغرب براي أهل آن شد براي أهل شرق هم بهمان نحو
بعمل آمد و ذو القرنین مختار در معامله با آنها گردید] و حقّا که علم و آگاهی ما بآنچه در نزد ذو القرنین بود [از لشگریان و
استعدادات جنگی و اسباب سیاست و غیره] احاطه داشت و چیزي از رفتار او بر بر ما مخفی و مستور نبود و بسبب امتثال او
نسبت بفرمان ما در همه أحوال از او خشنود بودیم]. 92 - سپس باز ذو القرنین راه سوّمی را پیش گرفت [که او را بقطري از
[ اقطار ارض برساند]. [ صفحه 380
[ [سوره الکهف [ 18 ]: آیات 93 تا 98
اشاره
حَتّی إِذا بَلَغَ بَینَ السَّدَّینِ وَجَ دَ مِن دُونِهِما قَوماً لا یَکادُونَ یَفقَهُونَ قَولًا [ 93 ] قالُوا یا ذَا القَرنَینِ إِنَّ یَأجُوجَ وَ مَأجُوجَ مُفسِدُونَ فِی
الَأرضِ فَهَل نَجعَلُ لَکَ خَرجاً عَلی أَن تَجعَلَ بَینَنا وَ بَینَهُم سَ  دا [ 94 ] قالَ ما مَکَّنِّی فِیهِ رَبِّی خَیرٌ فَأَعِینُونِی بِقُوَّةٍ أَجعَل بَینَکُم وَ بَینَهُم
رَدماً [ 95 ] آتُونِی زُبَرَ الحَدِیدِ حَ تّی إِذا ساوي بَینَ الصَّدَفَینِ قالَ انفُخُوا حَتّی إِذا جَعَلَهُ ناراً قالَ آتُونِی أُفرِغ عَلَیهِ قِطراً [ 96 ] فَمَا
599 قالَ هذا رَحمَۀٌ مِن رَبِّی فَإِذا جاءَ وَعدُ رَبِّی جَعَلَهُ دَکّاءَ وَ کانَ وَعدُ - اسطاعُوا أَن یَظهَرُوهُ وَ مَا استَطاعُوا لَهُ نَقباً [ 97 ] -قرآن- 1
22 قیل هما جبلان فی منقطع - اي بین الجبلین الّذي بنی بینهما سده. -قرآن- 1 « بَینَ السَّدَّینِ » 109- رَبِّی حَ  قا [ 98 ] -قرآن- 1
أي خراجا « خَرجاً » قبیلتان من ولد یافث بن نوح و قیل یأجوج من الترك و مأجوج من الجیل « یَأجُوجَ وَ مَأجُوجَ » أرض الترك
اي ما جعلنی ربّی فیه مکینا من الثروة و السّلطان خیر ممّا « ما مَکَّنِّی » قیل الخراج ما یؤخذ فی کلّ سنۀ و الخرج ما یؤخذ دفعۀ
« بَینَ الصَّدَفَینِ » اي قطع الحدید « زُبَرَ الحَدِیدِ » اي حاجزا حصینا و منه قولهم ثوب مردّم اي فیه رقاع فوق رقاع « رَدماً » تبذلونه لی
330 -قرآن- - 242 -قرآن- 322 - 156 -قرآن- 227 - 65 -قرآن- 148 - هو النحاس المذاب -قرآن- 41 « قِطراً » اي بین جانبی الجبلین
الافراغ الصبّ اي « أُفرِغ » اي جعله ارضا مستویۀ « جَعَلَهُ دَکّاءَ » [ 493 [ صفحه 381 - 458 -قرآن- 485 - -419-401 قرآن- 436
52- 20 -قرآن- 43 - أصبّ علی الحدید المحمی قطرا. -قرآن- 1
تفسیر معانی
اشاره
-93 تا موقعی که بما بین دو کوه [واقع در سر حد ترك] رسید و در پیرامون آندو کوه مردمی یافت [که بواسطه غرابت
لغتشان] جز بسختی و مشقت گفتار گوینده را نمیفهمیدند [و بوسیله اشاره و نحو آن بایستی با آنها گفتگو شود و بگفته
مفسّرین ترك زبان بودند]. 94 - آنقوم [بهر نحو که مقدور و ممکن شد] گفتند اي ذو القرنین یأجوج و مأجوج در اینکه زمین
و دیار ما تباهکاري میکنند [بدیار ما میآیند میکشند و گوشتهاي ما و چهارپایان ما را میخورند و سبزهاي باقی نمیگذارند و هر
خوارباري را با خود میبرند] آیا ممکن است ما هزینه آنرا بدهیم [و از دارائی خود خراجی معیّن کنیم] براي اینکه تو بین ما و
بین آنها سدّي قرار دهی [که مانع آمدن آنها بسوي دیار ما شود]. 95 - [ذو القرنین] گفت آنچه خداوند من بمن عطا فرموده و
بمن تمکّ ن داده [و در دسترس من گذاشته است] بهتر است [از آنچه شما میخواهید از خراج و مزد بمن بذل کنید و مرا
حاجتی بآن نیست] [چنانکه سلیمان هم گفت فما آتانی اللّه خیر ممّا آتاکم] شما بوسیله نیرو و عمل بمن کومک نمائید [یعنی
مرد کار و عمله و افزار کار و مس و آهن بیاورید] تا من بین شما و بین آنها سدّي و حجاب و حاجزي قرار دهم [که محکم و
97 - براي من قطعههاي آهن بیاورید [و آنها - پارهاي بر پاره دیگر سوار و متراکم باشد و عبور از آن ممکن نباشد]. 96
آوردند و او اقدام ببناي سدّ نمود] تا آنکه بین دو کوه مساوي شد [و قطعات آهن بین آندو را پر کرد و دو قله با هم برابر
گردید] بعد گفت [دمهاي آهنگري بیاورند و امر کرد بدمند و آتش بآهن برسانند] تا آنکه آهن را بصورت آتش در آورد
[سپس بمتصدیان ذوب مس دستور داد] که براي من قطر یعنی مس گداخته آورید تا [ صفحه 382 ] [بر سدّ آهنین بین دو
کوه] بریزم [و سوراخهائی که در آنهاست یعنی خلل و فرج آنرا مسدود کنم و دیوار آهنین توپري مهیّا شد] و چون [یأجوج و
مأجوج قصد هجوم نمودند] نتوانستند که از آن بالا بروند [و از بالا حمله کنند زیرا ارتفاع سد مانع بود] و نتوانستند که از زیر
آنرا سوراخ کنند و نقبی بزنند [زیرا صلابت و سختی و استحکام سدّ بنحوي بود که قدرت نداشتند- و گفتهاند که ارتفاع سدّ
دویست ذراع و عرض دیوار سدّ پنجاه ذراع بوده است]. 98 - [ذو القرنین] گفت اینکه سدّ نعمتی است از جانب پروردگار من
[براي بندگان او که دفع شرّ یأجوج و مأجوج را از آنها میکند] و چون وعده پروردگار من سر رسد [یعنی وقت شرایط ساعت
بیاید و موقع خروج آنها که خدا فرموده فرارسد] آن سد را ارض مستوي و زمین مسطح میسازد و وعده پروردگار من حق و
درست است [و بناچار خواهد شد و تخلّفی در آن جایز نیست]. - بر عاقل است که براي احتراز از فتنه یأجوج نفس و طبیعت
و مأجوج شیطان و شیطنت در برابر آنها با سدّ محکم شریعت و حصار معیّن طریقت مقاومت کند و شیمه ذو القرنین دیانت و
عبودیّت را پیشه خود سازد.
[ [سوره الکهف [ 18 ]: آیات 99 تا 106
اشاره
وَ تَرَکنا بَعضَهُم یَومَئِذٍ یَمُوجُ فِی بَعضٍ وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَجَمَعناهُم جَمعاً [ 99 ] وَ عَرَضنا جَهَنَّمَ یَومَئِذٍ لِلکافِرِینَ عَرضاً [ 100 ] الَّذِینَ
کانَت أَعیُنُهُم فِی غِطاءٍ عَن ذِکرِي وَ کانُوا لا یَستَطِیعُونَ سَمعاً [ 101 ] أَ فَحَسِبَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَن یَتَّخِذُوا عِبادِي مِن دُونِی أَولِیاءَ إِنّا
448 الَّذِینَ ضَلَّ سَعیُهُم فِی الحَیاةِ الدُّنیا وَ - أَعتَدنا جَهَنَّمَ لِلکافِرِینَ نُزُلًا [ 102 ] قُل هَل نُنَبِّئُکُم بِالَأخسَرِینَ أَعمالًا [ 103 ] -قرآن- 1
هُم یَحسَبُونَ أَنَّهُم یُحسِنُونَ صُنعاً [ 104 ] أُولئِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیاتِ رَبِّهِم وَ لِقائِهِ فَحَبِطَت أَعمالُهُم فَلا نُقِیمُ لَهُم یَومَ القِیامَۀِ وَزناً
اي جعلنا « وَ تَرَکنا » - [ 333 [ صفحه 383 - 105 ] ذلِکَ جَزاؤُهُم جَهَنَّمُ بِما کَفَرُوا وَ اتَّخَذُوا آیاتِی وَ رُسُلِی هُزُواً [ 106 ] -قرآن- 1 ]
اي فی البوق و قال بعض المفسّرین الصور « وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ » و الموج الاضطراب اي یضطربون اضطراب أمواج البحر « یَمُوجُ »
من العتاد » اي هیّأنا « أَعتَدنا » اي نصراء و المراد هنا معبودین « أَولِیاءَ » جمع صورة و یکون المعنی اي بعثت الأرواح إلی أجسادها
اي فلا نضع لهم میزانا توزن به « وَزناً » اي فبطلت « فَحَبِطَت » اي ضاع « ضَلَّ » النزل ما یقدم للضیف من الطعام « نُزُلًا » « و هو العدة
326 -قرآن- - 278 -قرآن- 317 - 235 -قرآن- 268 - 117 -قرآن- 224 - 37 -قرآن- 91 - 16 -قرآن- 27 - أعمالهم لحبوطها. -قرآن- 4
414- 394 -قرآن- 406 - -372-364 قرآن- 382
تفسیر معانی:
اشاره
-99 و در اینکه روز [که وعده حق برسد] بعضی خلایق [از جن و انس از روي حیرت و اضطراب] ببعض دیگر میآمیزند [و
مانند أمواج دریا موج میزنند و از شدّت هول و هراس بهم مختلط میگردند] و در صور دمیده میشود و تمام مردمرا در صعید
واحد گردهم میآوریم و محشور میسازیم. 100 - و جهنّم را آنروز براي کافران ظاهر مینمائیم [تا قبل از اینکه داخل آن شوند
الوان و انواع عذابها را مشاهده کنند]. 101 - کافران آنکسانی هستند که چشمهاي [باطن] آنها از دیدن [ صفحه 384 ] آیات
من و تفکّر در آنها پرده گرفته و گوش ظاهر و دل آنان توانائی شنیدن ذکر و کلام مرا ندارد [و در دنیا کور و کر شدهاند].
چون تو قرآن خوانی اي صدر امم || گوششان را پرده سازم از صمم چشمشانرا نیز سازم چشمبند || تا نبینند و کلامت
نشنوند 102 - آیا گمان میبرند آنانکه کافر شدند [و انکار یگانگی مرا کردند اینکه بندگان مرا بجاي من یاوران خود اختیار
میکنند [تا آنها ایشانرا از عقاب من مدافع باشند] [من آنها را مورد غضب خود قرار نمیدهم و معاقب نمیسازم- یعنی ملائکه و
مسیح یا عزیر را که بندگان من و در تحت سلطنت و ملکوت من هستند معبود و ناصر خود قرار دهند، من آنها را بحال
خودشان وامیگذارم! نه چنین است که گمان میبرند] همانا ما جهنّم را براي کافران [یعنی مشرکین و منکرین توحید] فرودگاه
و بعنوان مهمانخانه آنها مهیّا کردهایم [و در آنجا براي ایشان سفره طعام گستردهایم]. 103 - بگو [ یا محمّد] آیا شما را با خبر
بسازیم که چه کسانی در کردار و أعمال خود زیانکارتراند [و آنان کفار أهل کتاب: یهود و نصاراي هستند]. 104 - آنها
کسانی هستند که عمل آنها و کوشش آنان در زندگانی دنیا باطل است و آنان گمان میبرند که کار نیکو میکنند و أفعال آنها
طاعت است. عیاشی باسناد خود روایت کرده است که إبن الکويّ در محضر أمیر المؤمنین علیه السّلام برخاست و از آنحضرت
از أهل اینکه آیه پرسش کرد حضرت بپاسخ فرمود: اولئک أهل الکتاب کفروا بربّهم و ابتدعوا فی دینهم فحبطت أعمالهم و ما
أهل النّهر [الخوارج] منهم ببعید. یعنی اینکه جماعت أهل کتاباند که بپروردگار خودشان کافر شدند و در دین خود بدعت
آوردند و لذا اعمالشان باطل گشت و أهل نهروان یعنی خوارج هم از آنها دور نیستند [یعنی در آن زمرهاند] [مجمع]. [ صفحه
385 ] ایضا- در تفسیر روح البیان گوید: و عن علیّ رضی اللّه عنه هم أهل حروراء و از علی علیه السّلام مروي است که آنها
أهل حروراء هستند و حروراء دیهی است در کوفه و آنان خوارجاند که با علی رضی اللّه عنه قتال کردند و آنها مردمی بودند
از زهّاد کوفه که از فرمان علیّ علیه السّلام سرپیچیدند که چرا رضا بتحکیم داده است و بین خود و معاویه راضی بحکم حکم
یعنی حکومت جز براي خدا نیست و ایشان دوازده « إِنِ الحُکمُ إِلّا لِلّهِ » شده است و گفتند علی بواسطه تحکیم کافر گشته زیرا
هزار نفر بودند که اجتماع کردند و رایت خلاف برافراشتند و خونها ریختند و راهها بریدند و علیّ علیه السّلام در برابر آنها
برآمد و خواهان رجوع از گفتار مزبور گردید که از اینکه عقیده خود برگردند و آنها جز بقتال راضی نشدند و او هم با آنها
قتال کرد و آنان را ریشه کن ساخت و جز معدودي از آنها جان بدر نبرد و اینان همان کسانند که رسول خدا صلّی اللّه علیه و
آله و سلّم در باره ایشان فرمود: یخرج قوم فی امّتی یحقّر أحدکم صلاته فی جنب صلاتهم و صومه فی جنب صومهم و لکن لا
501 یعنی مردمانی - یجاوز إیمانهم تراقیهم و قال صلّی اللّه علیه و آله الخوارج کلاب النّار کذا فی شرح الطریقۀ. -قرآن- 471
در امّت من خروج میکنند که هر یک از شما نماز خود را در جنب نماز آنها و روزه خود را در جنب روزه آنها کوچک و
حقیر میشمارد و لکن ایمان آنها از حدّ ترقوه آنها تجاوز نمیکند و نیز فرمود خوارج سگهاي جهنّماند. بهمین مضمون است در
شرح الطریقه [پایان نوشته روح البیان]. 105 - اینکه جماعتند که بآیات یعنی حجج و بیّنات پروردگارشان و ملاقات او یعنی
لقاي جزاي او در آخرت کافر شدند بنابراین اعمالی که در دنیا از آنها ناشی شده است باطل و ضایع است [زیرا برخلاف
دستوري که بآن مأمور بودهاند عمل کردهاند] لذا در روز رستاخیز براي آنها در نزد ما قدر و قیمت و منزلتی نیست [و بآنها
توجهی نمیکنیم بلکه آنان را سبک میشماریم و معاقب میسازیم]. [ صفحه 386 ] [و در صحیح آمده است که رسول خدا
صلّی اللّه علیه و آله فرمود لیأتی الرجل العظیم السمین یوم القیامۀ لا یزن جناح بعوضۀ یعنی در روز قیامت مرد بزرگی و فربهی
میآید که بقدر بال پشهاي سنگینی و وزن ندارد] [زیرا وزن اشخاص و أعمال در میزان قیامت فقط بر حسب صدق و اخلاص
است]. 106 - اینکه است [امري که از حبوط أعمال و فقدان قدر در باره آنها ذکر شد] و کیفر آنها بسبب کفرشان و اینکه
آیات و دلایل توحید مرا و قرآن و پیمبران مرا استهزاء کرده و بسخریّه تلقی نمودند دوزخ خواهد بود.
[ [سوره الکهف [ 18 ]: آیات 107 تا 110
اشاره
إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ کانَت لَهُم جَنّاتُ الفِردَوسِ نُزُلًا [ 107 ] خالِدِینَ فِیها لا یَبغُونَ عَنها حِوَلًا [ 108 ] قُل لَو کانَ
البَحرُ مِداداً لِکَلِماتِ رَبِّی لَنَفِدَ البَحرُ قَبلَ أَن تَنفَدَ کَلِماتُ رَبِّی وَ لَو جِئنا بِمِثلِهِ مَدَداً [ 109 ] قُل إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثلُکُم یُوحی إِلَیَّ أَنَّما
اي « لا یَبغُونَ » 489- إِلهُکُم إِلهٌ واحِدٌ فَمَن کانَ یَرجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلیَعمَل عَمَلًا صالِحاً وَ لا یُشرِك بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً [ 110 ] -قرآن- 1
-15- اي زیادة و معونۀ. -قرآن- 1 « مَدَداً » لفنی « لَنَفِدَ » جمع مدّة و هو ما یستمده الکاتب « مِداداً » اي تحوّلا « حِوَلًا » لا یطلبون
[ 127 [ صفحه 387 - 111 -قرآن- 118 - 63 -قرآن- 101 - 42 -قرآن- 54 - قرآن- 33
تفسیر معانی:
اشاره
-107 حقّا آنانکه گرویدند و تصدیق خدا و رسولش را کردند و کردار شایسته و عمل صالح و خالص بجاي آوردند در علم
و حکم خدا براي آنها بستانهاي فردوس [که پاکیزهترین مقام در بهشت و افضل و أرفع آنهاست و در وسط آن واقع است]
منزلگاه و فرودگاه مقرّر گشته است. 108 - در آن باغهاي فردوس همیشگی و جاویدان باقی خواهند ماند [و از بس مکان
خوب و پاکیزه و پر نعمتی است] خواهان تحوّل و نقل مکان از اینکه بهشتها نمیباشند. 109 - بگو [ یا محمّد بتمام مکلّفین]
اگر [آب] دریا [یعنی جنس دریاهاي محیط] مرکّب شود براي آنکه [بنویسند] آنچه را خداوند از سخنها و حکمتها مقدّر
فرموده است یا آنچه را خداوند آفرینش آنها را تقدیر میفرماید، آب دریا تمام میشود پیش از آنکه نوشتن کلمات حق و
پروردگار من [یعنی مقدورات و حکمت و عجایب صنع او] باتمام برسد و هر چند [یعنی بر فرض اینکه] بمانند آب دریاها هم
بآن کومک بدهیم و بر آن بیفزائیم. 110 - بگو [ یا محمّد] من بشري و آدمی مانند شما هستم جز اینکه بمن وحی میشود] و
خداي من مرا بوحی اکرام فرموده و گرامی داشته است] [و وحی بمن گوید] که فقط و فقط معبود شما معبودي است یکتا و
بیشریک [متفرّد در الوهیت است و در ذات او براي او نظیري نیست و در صفات او براي او شریکی نیست. و من معترفم که
مرا بر شما فضیلتی و برتري نیست مگر بدین و نبوّت و مرا علمی نیست جز آنچه را خداي تعالی بمن میآموزد] بنابرین هر کس
را امید لقاي پروردگارش هست [یعنی طمع ملاقات ثواب پروردگار و آرزوي آنرا دارد و اقرار ببعث و وقوف در برابر خداي
خود را دارد] بایستی کردار نیکو پیشه کند و براي خدا خالص شود و بعمل صالح و خالص باو تقرّب و نزدیکی جوید و
أحدي را در پرستش پروردگار خود [خواه ملک باشد یا بشر یا شجر و حجر] [ صفحه 388 ] شریک نسازد. و بقولی: یعنی در
عبادت خود ریا نکند و خودنمائی ننماید. مجاهد گوید: مردي خدمت رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله آمد و عرض کرد من
تصدّق میدهم و صله رحم میکنم و اینکه کار را جز براي خدا نمیکنم ولی چون کسی اینکه عمل مرا ذکر کند و مرا ثناخوانی
کند مرا خوش میآید و اسباب عجب من میشود حضرت سکوت فرموده و چیزي نگفت و پس از آن اینکه آیه نازل گردید.
عطا از إبن عباس روایت کرده است که خداي تعالی فرمود و لا یشرك بعبادة ربّه أحدا و نفرموده و لا یشرك به زیرا مراد
عملی است که براي خدا میکند و دوست دارد براي آنعمل او را حمد و ثنا گویند و بدینجهت است که مستحبّ است صدقه
خود را بدیگري بدهد که او بمستحقّان تقسیم کند تا آنکس که باو میرسد او را تعظیم و تکریمی نکند. و نیز از رسول خدا
صلّی اللّه علیه و آله مروي است که فرمود: قال اللّه عزّ و جلّ أنا أغنی الشرکاء عن الشرك فمن عمل عملا أشرك فیه غیري
فانا منه بريء فهو للّذي اشرك: یعنی خداي عزّ و جلّ فرمود من بینیازترین شرکاء از شرك میباشم پس هر کس عملی بجاي
آرد و در آن غیر مرا شریک گرداند من از آنعمل بیزارم و آن عمل براي همان کسی خواهد که شریک شده است، مسلم در
صحیح خود اینکه روایت را آورده است. و نیز از عبادة بن الصامت و شدّاد بن اوس مروي است که هر دو گفتند شنیدیم از
رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله که فرمود: من صلّی صلاة یرائی بها فقد اشرك و من صام صوما یرائی به فقد اشرك ثمّ قرء
هذه الایۀ یعنی کسیکه نماز میگذارد و در آن ریاء کند محقّقا براي خدا شریک قرار داده و کسیکه روزه بگیرد و در آن ریاء
نماید محققا شرك آورده است و سپس اینکه آیه را تلاوت فرمود- و روایت شده است که حضرت أبا الحسن علی بن موسی
الرضا علیه السّلام روزي [ صفحه 389 ] بر مأمون داخل شد و او را دید که وضوء میگیرد و غلامی آب بدست او میریزد
حضرت فرمود لا تشرك بعبادة ربّک أحدا یعنی در عبادت پروردگارت کسی را شریک مساز، مأمون غلام را مرخص کرد و
خود بنفسه وضوي خود را باتمام رسانید. و گفتهاند اینکه آخرین آیهایست که از قرآن نازل گردیده است- و شیخ أبو جعفر
إبن بابویه باسناد خود از عیسی بن عبد اللّه از پدرش و از جدش از علی علیه السّلام روایت کرده است که [هیچ بندهاي آیه قُل
إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثلُکُم را تا آخر آن نمیخواند مگر اینکه نوري از خوابگاه او تا بیت اللّه الحرام براي او خواهد بود و اگر از أهل
بیت الحرام باشد نوري تا بیت المقدّس براي او میباشد] و حضرت أبو عبد اللّه امام صادق علیه السّلام فرمود [هر کس آیه آخر
279- سوره کهف را در موقع خواب بخواند در هر ساعتی که اراده کند بیدار میگردد] [نقل از مجمع البیان]. -قرآن- 244
سعدي گوید: عبادت باخلاص نیت نکوست || و گر نه چه آید ز بیمغز پوست چه زنّار مغ در میانت چه دلق || که در
[ پوشی از بهر پندار خلق بروي ریا خرقه سهل است دوخت || گرش با خدا در توانی فروخت [ صفحه 390